My ups N downs

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

1949

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Me

1948

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Me

1947

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Me

1946

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Me

1945

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Me

1944

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Me
  • ۰
  • ۰

1943


دیشب بدترین شب زندگیم بود شاید.

نمیخوام هیچوقت یادش بیافتم.

همین.

1942

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Me

1941

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Me
  • ۰
  • ۰

1940

دیشب خیر سرم ساعت گذاشتم ورس بخونم

بابام اومد  وسط خوابم گفت چراغو خاموش کنم؟ گفتم بکن

خانوش کردو تا صب خوابیدم :-)))

دیشب کاف اومد کرج که صب برم دنبالش و باهم بریم دانشگاه من

صب رفتم برش داشتم. رانندگی کررد تا من درس بخونم

چایی خوردیم توراه

رفتم سرامتحان

کلاسا دوربین دارنو من حواسم بود به دوربین

به صورت خاصی کاغذه تقلبمو دراوردم

یهو یه مرد اوند تو کلاس

رفت بالا سر یه دختره

گفت دست چپتو بیار ببینم

پشمااااااام ریخت !

از حراست اطلاع داده بودن

منم با بدبختی تقلبمو نوشتمو رفتم

امید میخواست بیاد تهران

باما اومد

کاف کل مدت امتحان منو خواب بود تو ماشین :-))

هیچی اومدیم خونشون.

بهم گفته دیشبش که میام باهات دانشگاه که حس بد نگیری

گفتم یعنی چی؟

گفت میگم بهت

رفتیم خونشونو بغل و ماچو ...

من عاشق دراز کشیدن رو ادمام :-)))

دراز کشیده بودم روی کاف و بوسش میکردم

گفت اگه باهات نمیاومدم باخودت فک میکردی که من اینهمه راهه رفتم دانشگاه امتحان دادم حالا برم اونسر تهران که کافو یه ساعت ببینم؟ حس بد میگرفتی... اوندم باهات که این یه ساعتی که باهمیم بچسبه!

بعد نگام کرد گفت من این مدلی دوستت دارم! کار خودتی کردی ... واقعا خیلی دوست دارم !

گفتم منکه کاری نکردم ^_^

بعدش یکی از خوشمزه ترین ماکارونی های زندگیمو خوردم

مامانش درست کرده بود

با ماست خووووب

مزه بهشت میداد

هیچی خوردمو داشتیم سیگار میزدیم که مامانش رسید !!!!!

من داشتم میمیردم

وسایل منم همه جا پخش بود

بعد کاف گفت اوضاع قرمزه برو :-))

گفتم زشته بزار سلام کنم

گفت نه بری بهتره :-)))

قشنگ مث فیلم خارجیا که پسره بعد ثک*ث جیم میشن شده بودم :-)))))

خیلی خنده دار بود :-)))))))))))

بعدشم اومدم خونه

امتحان 5شنبه به فنا میرم...


انقد کاف قربون صدقم میره که اصا دیونه میشم... میخوام تمرکزم اینور باشه. فکر کردن به ع نامردیه در حق کاف که اینقد مهربونه...


پریودای من از ابتدا نامرتب بودن

اونروز به کاف میگم پریود نشدما. نی نیه !

یکم شوخی کردیمو گفت ادم اگه کاری بکنه پاش وایمیسته!

گفت یه روزی همچین اتفاقی بیافته، قطعا تا اخرش هستم! و اخرش براش سقط نیستااا! ازدواج و نگه داشتنه بچس !!!!

گفتم اره فک کن 4ماه بعد عقد مثلا بچم به دنیا بیاد :-)))

گفتم همچین چیزی بشه قایمکی میندازمش ! اصلا خوشش نیومد :-))) خله بچه!